مباني وجودشناختي و انسان‏شناختي روش‏هاي تربيتي انسان از ديدگاه قرآن و سيرة پيامبراعظمˆ

پدیدآورمحمد مزیدیراضیه شیخ‏الاسلامی

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1395 بازدید
مباني وجودشناختي و انسان‏شناختي روش‏هاي تربيتي انسان از ديدگاه قرآن و سيرة پيامبراعظمˆ

محمد مزيدي* / راضيه شيخ‏الاسلامي**
چكيده

مقالة حاضر به بررسي ويژگي‏هاي انسان از ديدگاه اسلام، اهداف تعليم و تربيت و ويژگي‏هاي تربيت كودك بر اساس سيرة نبوي پرداخته است. به اين منظور، ابتدا اصول جهان‏بيني اسلامي توضيح داده شده است؛ چرا كه ناگزيريم براي تعريف و شناخت انسان، تفسير و تحليلي از جهان داشته باشيم. اين اصول عبارتند از: اصل توحيد، اصل آفريده بودن جهان، اصل غيب و شهادت، اصل تكامل هستي، اصل جهت تكاملي پديده‏ها و اصل معاد؛ سپس از ويژگي‏هاي انسان از نظر اسلام، چون خصوصيت تكاملي، عقل، آزادي، خودآگاهي و هدف زندگي‏اش بحث، و با ارائة تعريفي از تعليم و تربيت و اشاره به ضرورت آن، اهداف تعليم و تربيت اسلامي به اختصار عنوان شده است. در پايان، ويژگي‏هاي تربيت كودك از منظر سيرة رسول‏اعظمˆ را به ايجاز بررسي كرده‏ايم.

كليد واژه‏ها:

1. جهان‏بيني اسلامي؛ 2. وجودشناسي؛ 3. انسان‏شناسي اسلامي؛ 4. تعليم و تربيت اسلامي؛ 5. سيرة نبويˆ

الف) مقدمه

1. مسألة تحقيق

شناخت انسان و ويژگي‏هاي او از ديرباز مورد توجة بسياري از انديشه‏وران و صاحب‌نظران بوده و در اين راه كوشش‏هاي فراواني صورت گرفته است. به رغم عظمت و فراواني اين تلاش‏ها، انسان‏شناسي كنوني كه بيشتر به روش تجربي متكي است، نه‏تنها نتوانسته ابعاد ناشناخته وجود انسان را روشن سازد، بلكه دچار نوعي بحران شده است،[10] بدين معنا كه در آن، نوعي سردرگمي و سرگرداني در پاسخگويي به پرسش‏هاي محوري درباره انسان پديده آمده است؛ بنابراين، در وضعيت كنوني به استفاده از روشي جامع جهت شناخت انسان نياز است؛ چرا كه هرگونه نقصاني در شناخت او، در چگونگي نظام تعليم و تربيت اثر مستقيم دارد. بر اين اساس، مقاله حاضر از مجموع روش‌هاي انسان‏شناسي، با استفاده از انسان‏شناسي ديني، به بررسي ويژگي‏هاي انسان پرداخته است.
روش انسان‏شناسي ديني با استفاده از متون ديني و روش نقلي، درصدد شناخت انسان برمي‏آيد. اين روش به دليل بهره‏گيري از دستاوردهاي وحياني در مقايسه با روش‌هاي ديگر انسان‏شناسي (فلسفي، عرفاني و تجربي) جامعيتي ويژه دارد و داراي ويژگي اتقان و خطاناپذيري است. همچنين به مبدأ و معاد انسان در جايگاه دو بخش اساسي وجود او توجه مي‏كند و انسان را در ساختاري كلي، كه در آن ارتباط ابعاد گوناگون وجودي انسان با يكديگر به خوبي ترسيم مي‏شود، بررسي مي‏كند.[11] افزون بر اين، با توجه به آنكه مكتب الاهي اسلام حامل كامل‏ترين و فراگيرترين پيام خداوند است، شايسته‏ترين مكتبي به شمار مي‏رود كه مي‏تواند شناختي كامل و جامع از انسان، هدف زندگي و اهداف تعليم و تربيت وي ارائه كند. بنابراين، در مقاله حاضر كوشيده شده است تا با بهره‏گيري از جهان‏بيني اسلامي، ويژگي‏هاي انسان و هدف زندگي او از ديد اسلام و همچنين تصويري كلي از اهداف تعليم و تربيت اسلامي ارائه شود.

2. هدف تحقيق

هدف از انجام اين تحقيق، بررسي مجموعه‏اي از ويژگي‏هاي انسان با استناد به آيات قرآني و كتاب‌هاي تفاسري و ارائه راهكارهاي تربيتي مناسب در چارچوب جهان‏بيني اسلامي و سيرة نبويˆ است.

3. اهميت و ضرورت تحقيق

بحث دربارة انسان و ويژگي‏هاي وي از ديرباز مورد توجه فيلسوفان، متفكران و عالمان علوم اجتماعي و انساني بوده و به رغم تلاش‏هاي فكري، علمي و تجربي قابل توجهي كه از سوي صاحب‌نظران علوم انساني در اين حوزه صورت گرفته، هنوز هم معمّاي چيستي انسان به طور كامل حل نشده و پاسخ به سؤال‏هاي عميق فلسفي و عرفاني در مورد اينكه انسان چيست؛ هدف از خلقت وي چه بوده، و سرنوشت غايي انسان چه خواهد بود، داده نشده يا اينكه به دليل ناتواني در پاسخ به سؤالات اساسي پيشين كوشيده‏اند صورت مسأله را پاك كنند، پس هرگونه تلاشي كه در ساية پيشرفت‏هاي علمي در عرصة علوم انساني و ساير نحله‏هاي فكري، درباره انسان و شناخت بهتر وي صورت پذيرد مي‏تواند در حد خود مفيد باشد. مفيد بودن كوشش‏هاي فكري و علمي براي شناخت هرچه بهتر انسان، نه‏فقط از لحاظ گسترش مفاهيم نظري در قلمرو تحقيقات فلسفي مي‏تواند مهم تلقي شود، بلكه از لحاظ كاربردي، نتايج اين‏گونه تحقيقات مي‏تواند در تدوين محتواي مطالب درسي يا اصلاح مواد آموزشي در دوره‏هاي گوناگون تحصيلي نيز به كار گرفته شود.

4. روش تحقيق

تحقيق حاضر از نوع تحقيقات كيفي است كه با استفاده از رويكرد وصفي ـ تفسيري به تبيين ويژگي‏هاي انسان از ديدگاه اسلام مي‌پردازد و سرانجام با توجه به تحليل مباني انسان‏شناسي ديني، به ارائه اهداف تعليم و تربيت متناسب و مطلوب انسان در چارچوب جهان‏بيني اسلامي و تعليم و تربيت دوران كودكي بر اساس سيرة نبويˆ اقدام خواهد كرد.

5. ابزار تحقيق

گردآوري داده‏ها و اطلاعات مورد نياز براي وصف و تحليل اصول و مباني جهان‏بيني و انسان‏شناسي اسلامي و نيز تبيين اهداف تربيتي از ديدگاه اسلام و سيرة تربيتي نبي‏اكرمˆ با استناد به روش اسنادي از طريق غور در منابع و مآخذ مربوط، ارجاع مستقيم به قرآن كريم و نيز نگاره‏هاي الكترونيكي موجود صورت گرفته است. اطلاعات گردآوري شده، پس از طبقه‏بندي موضوعي، جهت وصف و تحليل هر كدام از پرسش‏هاي تحقيق استفاده شده است.

6. پرسش‏ها يا فرضيات تحقيق

تحقيق پيش‏رو درصدد پاسخ‌گويي به پرسش‏هايي در زمينه جهان‏بيني اسلامي، ويژگي‏هاي انسان از ديدگاه اسلام و مؤلفه‏هاي مربوط به اهداف تعليم و تربيت در اين جهت است. پس سؤال‏هاي اصلي اين پژوهش را مي‏توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1. مؤلفه‏هاي جهان‏بيني اسلامي كدامند؟
2. ويژگي‏هاي انسان بر اساس روش انسان‏شناسي ديني كدامند؟
3. اهداف تعليم و تربيت اسلامي جهت پرورش انسان مورد نظر اين مكتب كدامند؟
4. روش‌هاي تربيتي كودكان بر اساس سيرة نبي‏اكرمˆ كدامند؟

7. قلمرو نظري تحقيق

پژوهش حاضر به منظور تلخيص ديدگاه‏هاي گوناگون دربارة انسان از منظر اسلام و نيز پرهيز از طولاني‏شدن مباحث، ضمن اذعان به اهميت مطالعات تطبيقي انجام يافته در اين حوزه، صرفاً به وصف و تحليل مباحث مطرح در چارچوب سؤال‏هاي تحقيق مي‌پردازد و تحليل و تبيين ديگر مقوله‏هاي مورد بحث، با در نظر گرفتن يافته‏هاي علمي در ساير نحله‏هاي فكري را به انجام پژوهشي ديگر موكول مي‏كند؛ بنابراين، قلمرو نظري تحقيق به طرح اصول جهان‏بيني اسلامي، ويژگي‏هاي انسان و اهداف تعليم و تربيت وي از ديدگاه اسلام و سيرة نبويˆ محدود مي‏شود. در چارچوب جهان‏بيني اسلامي، از مقوله‏هايي چون هستي‏شناسي[12]، انسان‏شناسي[13]، ارزش‏شناسي[14] و زيبايي‏شناسي[15] بحث مي‏شود كه در اين پژوهش بر حسب ضرورت و تناسب موضوع، از دو مقوله هستي‏شناسي و انسان‏شناسي بحث شده است.

ب) جهان‏بيني اسلامي

هر مكتب و عقيده‏اي براي تعريف و شناخت انسان در جايگاه مهم‏ترين پديده هستي و تبيين جايگاه او، ناگزير است تفسير و تحليلي از جهان هستي داشته باشد. سپس، در پرتو آن به تعريف انسان بپردازد. بر اين اساس، در اين قسمت به توضيح اصول جهان‏بيني اسلامي پرداخته مي‏شود.

1. هستي يك آفريده است و آفريدگاري دارد

جهان‏بيني اسلامي جهان‏بيني توحيدي است، و توحيد در اسلام به خالص‏ترين شكل بيان شده. از نظر اسلام، خداوند مثل و مانند ندارد )ليس كمثله شي( (شوري: 12)، شبيه چيزي نيست و هيچ چيزي را نمي‏توان به خداوند تشبيه كرد. خداوند بي‏نياز مطلق است، همه به او نياز دارند و او از همه بي‏نياز است )أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَي اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(. (فاطر: 15) خداوند بر هر چيز آگاه )إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ( (شوري: 12)، و بر همه چيز توانا است )أَنَّهُ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(. (حج: 6) او مجمع كمالات به شمار مي‏رود )وَ لِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْني( (اعراف: 180) و به چشم ديده نمي‏شود )لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ(. (انعام: 103) به فرموده امام علي(ع) آغاز دين، معرفت و شناخت كردگار، و كمال معرفت، ايمان به ذات آفريدگار است. كمال ايمان در توحيد و يگانه دانستن او و تكامل توحيد در اخلاص به ساحت قدس ربوبي است و اخلاص هم فقط به احديت ذات حق و در پرتو نفي صفات زايد صورت مي‏گيرد.[16]
در جهان‏بيني توحيدي، جهان يك آفريده است و چيزي در هستي نيست كه از قلمرو آفرينش خداوند خارج باشد.[17] جهان در نگرش جهان‏بيني توحيدي با عنايت الاهي نگهداري مي‏شود و اگر لحظه‏اي عنايت خداوند از اين جهان گرفته شود، نابود خواهد شد. تمام واقعيت جهان از خدا و منتسب به حق است. در مقام تحليل، بايد بين آنچه تمام واقعيتش از يك چيز است با آنچه واقعيت اضافي‏اش از چيز ديگري، اما واقعيت وجودي‏اش از او نيست، تفاوت قائل شد. براي مثال، فرزند از پدر و مادر، ولي واقعيت وجودي‏اش غير از واقعيت اضافه و نسبتش به پدر و مادر است. در مقابل، تمام واقعيت جهان از آفريدگار، و واقعيت اضافه و نسبتش به حق يكي است. معناي مخلوق بودن همين است. اگر غير از اين بود، توليد نام مي‏گرفت نه تخليق.[18]

2. هستي غيب و شهادت دارد

جهان‏بيني اسلامي جهان را مجموعه‏اي از غيب و شهادت مي‏داند. در قرآن كريم، مكرر از غيب و شهادت، به ويژه از غيب ياد شده، و ايمان به غيب، ركن ايمان اسلامي است )الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِالْغَيْبِ(. (بقره: 3) غيب يعني نهان و به حقايقي اطلاق مي‏شود كه ناديدني هستند؛ يعني به علت نامحدود و غيرمادي‏بودن، قابل احساس به حواس ظاهره نيستند و به اين اعتبار آنها را نهان مي‏نامند. رابطة جهان غيب و شهادت رابطه‏اي شبيه رابطة اصل و فرع است. از قرآن كريم چنين استنباط مي‏شود كه هرچه در اين جهان وجود دارد، وجود تنزل يافته موجودات جهان ديگر است. آنچه در اين جهان به صورت امري مقدر و محدود است، در مرتبه‏اي و در جهاني مقدم بر اين جهان (جهان غيب)، به صورت وجودي نامقدر و نامحدود و به تعبير قرآن به صورت خزائن وجود دارد.[19]
علامه فقيد محمدتقي جعفري، ضمن انتقاد از ديدگاه‏هاي برخي از متفكران معاصر غربي از جمله سارتر و راسل، كه به‏طور محسوس ميان قلمرو طبيعت و ماوراي طبيعت مرزبندي كرده، ماوراي طبيعت را پوچ يا مفاهيمي تاريك و غير قابل وصول و بررسي علمي مي‏دانند، معتقد است كه مسلماً «وسايل درك يا به‏طور عموم جز نمودها و جريانات و ارتباطات معنا را در جهان طبيعت نشان نمي‏دهند و ما چنين فرض مي‏كنيم كه اين وسايل، قدرت شناساندن همه نمودها و جريانات و ارتباطات اجزاي عالم طبيعت (جهان هستي) را داشته و ما را با همه آنها آشنا مي‏سازد. آيا با اين وصف مي‏توانيم ادعا كنيم كه همه واقعيت‏هاي جهان هستي براي ما شناخته شده‏اند؟[20] در پاسخ به پرسشي كه درباره شناخت عالم هستي كرده، خود پاسخ منفي مي‏دهد و در ادامه اين‏طور مي‏نويسد: ترديدي نيست در اين كه واقعيت جهان با قطع نظر از شعور و آگاهي ما دربارة آن، وجود دارد و سفسطه بازي‏هايي كه ايده‏آليست‏هاي صف كشيده در دهليز نيهيلستي به راه انداخته‏اند، نتيجه‏اي جز افزودن بر ناداني‏هاي بشري در بر ندارد.[21] به اعتقاد وي، در جهان‏بيني اسلامي، فهم دقيق ماهيت سه عنصر اصلي جهان‏بيني يعني واقعيت، عوامل درك كننده و معرفت ضرورت دارد؛ زيرا منشأ همه مناقشه‏ها و اختلاف‏ها بين مكاتب فكري نيز چگونگي تفسير ماهيت سه عنصر مذكور بوده است.
در جهان‏بيني توحيدي، عالم شهادت عبارت از مجموعه آيه‏ها، پديده‏ها و سنت‏ها است. پديده‏هاي طبيعي مثل خورشيد، ماه، زمين و...، پديده‏هاي اجتماعي مثل خانواده، طبقات اجتماعي، ساخت سياسي و...، پديده‏هاي تاريخي مثل تمدن‏ها، ظهور و سقوط آنها و غيره.[22] آنچه در اصطلاح فلسفه، نظام جهان و قانون اسباب و مسببات خوانده مي‏شود، در زبان دين، سنت الاهي ناميده مي‏شود. از نظر اسلام، جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است[23] كه در آن هرگز تغييري نخواهي يافت. پس پديده‏هاي جهان به يك سلسله قوانين ثابت و سنت‏هاي لايتغير الاهي محكومند. بدين ترتيب، ملاحظه مي‏شود كه در جهان‏بيني اسلامي هر دو عالم غيب و شهادت يا به تعبيري، طبيعت و ماوراي آن مورد نظر بوده و آنچه در اين رابطة مهم مي‏نمايد، جايگاه انسان در اين عالم هستي و هدف از خلقت او و مسئوليت وي در بودن در اين جهان است. اين همه را حضرت مولانا جلال‏الدين محمد مولوي، در يك بيت چنين بيان مي‏دارد:
دو سر هر دو حلقه هستي*** به حقيقت به هم تو پيوستي
يعني اولاً، جهان داراي دو حلقه هستي (عالم غيب و شهاده) است و انسان از منظر جهان‏بيني اسلامي چنان جايگاه با عظمتي دارد كه اين دو عالم را به هم مي‏پيوندد. به عبارت ديگر، معرفت عميق انسان از جهان واقع، زمينه كشف حقايق و معارف و اسرار نهفته الاهي را، كه منظور همان عالم غيب است، فراهم مي‏آورد.

3. تكامل مداوم هستي و جهت تكاملي پديده‏هاي آن

عالَم در جهان‏بيني اسلامي، واقعيت متغير و متحرك، بلكه عين حركت است.[24] حركت عبارت از رهايي تدريجي چيزي از قوه و استعدادي و رسيدن به فعليت و كمال وجودي است. بنابراين، اگر موجودات هستي و نيز كل هستي داراي تمام كمال‏هاي وجودي خود باشند و هيچ كمبودي از لحاظ فعاليت‏هاي متناسب خويش نداشته باشند، حركتي وجود نخواهد داشت؛ چرا كه قوه و استعداد در آنها نيست تا از آن برهند و كمالي را فاقد نيستند تا در اثر كوشش به آن برسند؛[25] اما بايد توجه داشت كه هر پديده و موجودي بر اساس مدار تكاملي و ظرفيت وجودي خاص خود، به كوششي پيگير در جهت به فعليت رساندن استعدادهاي خود، اقدام مي‏ورزد. بنابراين، پديده‏ها در نظام هستي از نظر قابليت‏ها و امكان فيض‏گيري از مبدأ هستي با يك‏ديگر متفاوتند.
هر موجودي در هر مرتبه‏اي كه هست، از نظر قابليت استفاضه، استحقاق خاص خود را دارد. ذات مقدس حق كه كمال مطلق، خير مطلق و فياض مطلق به شمار مي‏رود، به هر موجودي كه براي او ممكن است از كمال وجودي اعطا مي‏كند. بنابراين، كمال هر موجودي با موجود ديگر تفاوت دارد.[26] جهان هستي كه حدوث زماني داشته، عين حركت است، هدفي دارد؛ زيرا حركت بدون هدف محال است. نمي‏شود چيزي حركت كند و تمام سمت‏ها و جهت‏ها براي او يكسان باشد و رابطة ويژه‏اي با هيچ كدام از آنها نداشته باشد؛ بنابراين، براي هر حركتي پايان و هدفي خاص وجود دارد كه قبل از رسيدن به آن پايان و هدف مخصوص، سيال، و با رسيدن به آن ثابت مي‏شود؛[27] پس جهان ما، جهاني هدفدار است؛ يعني درون موجودات كششي خاص به سوي هدف كماليشان وجود دارد. پديده‏ها با نيروي مرموزي كه درونشان هست، به سوي كمال‏شان كشيده مي‏شوند. اين نيرو همان است كه از آن به هدايت الاهي تعبير مي‏شود. با اين اوصاف، جهان، واقعيت هدايت شده، و تكامل جهان، تكامل هدايت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه‏اي كه هستند، نور هدايت دارند. غريزه، حس، عقل، الهام، وحي همه مراتب هدايت عامه جهانند. در سوره طه آيه 50 اين‏گونه آمده است: )قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي(؛ پروردگار ما آن است كه به هر چيز آن نوع خلقتي كه شايسته‏اش بود عطا؛ سپس آن را هدايت كرد.[28]
هدفي كه همه موجودات بر اساس هدايت الاهي به سوي آن در حركتند چيست؟ از نظر قرآن كريم هر چيزي كه به سوي كمال وجودي خود در حال حركت است، در حقيقت هدفي جز عبادت خداوند ندارد. يگانه راه تكامل هر پديده در بندگي خداوند است. )إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً( (مريم: 93)؛ هيچ موجودي در آسمان‏ها و زمين نيست، مگر اينكه در حال عبوديت خداوند است.[29] پس تمام اجزاي هستي از پست‏ترين جزء ماده تا عالي‏ترين جلوه‏هاي آن، همه و همه در حال عبادتند و در پرتو اين مفاهيم والا است كه معناي حديث شريف «العبوديه جوهره كنهها الربوبيه»[30] از امام صادق(ع) روشن مي‏شود.

4. معاد

هستي در جهان‏بيني اسلامي، واحد تجزيه‏ناپذير است؛ يعني رابطة اجزاي جهان اين گونه نيست كه بتوان فرض كرد قسمت‏هايي از آن قابل حذف و قسمت‏هايي قابل ابقا باشد. حذف بعضي، مستلزم عين حذف همه اجزا است. همچنان كه ابقاي بعضي، عين ابقاي همه است. بنابراين، هستي، سامانه‏اي است كه همه اجزاي آن به‏طور دقيق با هم در ارتباطند و يك واحد حقيقي را تشكيل مي‏دهند. اين واحد حقيقي در حركت است و هيچ‏گونه سكون و آرامشي در او وجود ندارد و چون در حركت است، هدف و مقصد نهايي براي آن ضرورت خواهد داشت.[31] بنابراين، جهان داراي هدف نهايي است كه با نيل به آن از قوه به فعليت رسيده، آرام خواهد شد. قرآن كريم آخرت را جهان قرار و آرامش مي‏خواند. )وَ إِنَّ الاْخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ( (مؤمن: 39)؛ اين قرار و آرامش را مي‏توان به نوعي پايان حركت هستي تلقي كرد.

ج) ويژگي‏هاي انسان از ديدگاه اسلام (انسان‏شناسي ديني)

انسان در جايگاه يكي از پديده‏هاي هستي، سرنوشتي جدا از ساير پديده‏هاي جهان نمي‏تواند داشته باشد. در عين حال، اين پديده (انسان) ويژگي‏هاي مختص به خود را دارد. اين ويژگي‏ها سبب شده كه تكامل و شيوه تكامل آدمي با ساير پديده‏ها متفاوت باشد.

1. ويژگي تكاملي انسان

ويژگي تكاملي انسان از ويژگي وجودي و ماهيت او سرچشمه مي‏گيرد. انسان در عين اينكه مركب حقيقي و واحد حقيقي به شمار مي‏رود، موجودي داراي دو بعد اساسي است. اين موضوع سبب امتياز او از ديگر موجودات مي‏شود. يكي بعد مادي يا خود طبيعي كه همان تمايلات و غرايز او است و ديگري بعد معنوي كه جنبة ملكوتي دارد و در فلسفه، روح ناميده مي‏شود.[32] بُعد مادي انسان محسوس‏تر از جنبه معنوي او و فعليت يافته است. برعكس، بُعد معنوي انسان كه امري بالقوه مي‏نمايد، حياتي‏تر، با اهميت‏تر و بامعناتر است؛ يعني در طليعه پيدايي، امري بالقوه و هم‏سطح طبيعت است كه در اثر تكامل جوهري مجرد مي‏شود. فعليت يافتن و تحقق بُعد معنوي انسان به شرايط مناسب بستگي دارد؛ به طوري كه مي‏تواند بر حسب مساعدت يا عدم مساعدت شرايط، فعليت يابد يا نيابد و در صورت فعليت يافتن، به طور كامل تحقق يابد يا به‌طور ناقص. همچنين كيفيت تحقق آن، بسته به شرايط، در موارد گوناگون متفاوت است. به صورتي كه مي‏تواند يا به افراط يا به تفريط كشانده شود يا بين جنبه‏هاي مختلف آن هماهنگي پديد آيد.[33]
ارتباط بين دو بُعد وجودي انسان بسيار قوي است. اول آنكه بُعد مادي، ميدان فعاليت بعد روحي انسان است و اين بُعد در بُعد مادي به فعليت مي‏رسد. سير تكاملي انسان از حيوانيت آغاز و به‌سوي انسانيت كمال مي‏يابد. روح انسان در دامن جسم او زاييده مي‏شود، تكامل مي‏يابد و به استقلال مي‏رسد. البته انسانيت در انسان اصالت و استقلال دارد و صرفاً انعكاسي از زندگي حيواني او نيست.[34] دوم آنكه، بعد مادي همواره طالب اشباع بي‏قيد و شرط و جوياي تأمين و تضمين خود است. جاذبه‏ها و كشش‏هايي مثل ميل به غذا، ميل به خواب، ميل به استراحت و امثال اينها انسان را به سوي بُعد مادي خود مي‏كشاند. در عين حال، بُعد معنوي انسان نيز داراي كشش‏هايي است كه انسان را به سوي خود مي‏كشد. به علت اين عناصر متضاد همواره در انسان كشمكش دروني وجود دارد كه او را از اين سو به آن سو مي‏كشاند. اين تضاد دروني همان است كه در زبان دين، تضاد عقل و جهل، عقل و نفس يا روح و بدن ناميده مي‏شود. سوم آنكه، تكامل انسان به لحاظ بدني و عضوي به حد توقف رسيده است. پس قلمرو تكامل انسان در بعد معنوي او است. حال اين بعد استعدادهاي گوناگوني دارد. بنابراين، كمال وجودي انسان در گرو رشد و پرورش همه استعدادهاي موجود و ظهور و بروز كليه صفات و خصايص نوعي او در حد كمال است. پس انساني به تكامل رسيده كه به سوي يك استعداد گرايش نيابد، بلكه همه استعدادهاي خود را با هم رشد دهد.

2. ويژگي عقل

بين استعدادهاي خاص انسان، استعداد عقلاني اهميت ويژه‏اي دارد. در انسان‏شناسي اسلامي بر اين وجه از ويژگي انسان تأكيد بسياري شده است به گونه‏اي كه آن را پيامبر باطني انسان شمرده و اصول دين را جز با تحقيق عقلاني نپذيرفته و در فروع دين نيز عقل را يكي از منابع اجتهاد معرفي كرده است. عقل در مقام ابزاري آن، نيرو و قوه تجزيه و تحليل است كه با آن مي‏توان خير را از شر تميز داد. در واقع، منظور از عقل، در جايگاه منبعي از منابع تعليم و تربيت اسلامي، استعداد يا نيرويي است كه انسان با آن، حقيقت را از خطا، حق را از باطل يا درست را از نادرست تشخيص مي‏دهد و به شناخت و معرفت كلي مي‏رسد.[35] به بيان ديگر، توانايي درك و تميز، تشخيص، مقايسه و پيش‏بيني منوط به جنبه عقلاني انسان مي‏شود.[36]

3. ويژگي آزادي

انسان به حكم آنكه داراي جوهر روحاني مستقل است و اراده‏اش از درون ذات روحاني‏اش سرچشمه مي‏گيرد، مختار و آزاد است.[37] اختيار داشتن با مقهور غير نبودن مساوي است. بدين منظور، بايد مرزهاي خودي و بيگانه شناخته شود. عوامل بيگانه به دو دسته‏اند: بيروني و دروني؛ يعني نه‏تنها بيگانگان بيروني مي‏توانند اراده انسان را به اسارت درآورند، بلكه بيگانگان دروني نيز مي‏توانند آن را تحت سلطه خود درآورند. اين بيگانگان دروني همان رذايل هستند كه انسان براي آزاد و مختار بودن ناگزير است خود را از آنها برهاند.[38] بيگانگان بيروني عبارتند از: جامعه، طبيعت و تاريخ. اين عوامل با ايجاد محدوديت‏ها مي‏توانند ارادة انسان را تحت تأثير قرار دهند. به‏طور مثال، محيط طبيعي محدوديت‏هايي را پيش‌روي انسان نهاده يا جامعه تعيين‏كننده نوع زبان فرد، نحوة بروز و كنترل عواطف، فرهنگ و تمدن او است. در عين حال انسان مي‏تواند با نيروي تفكر و تعقل خود اين محدوديت‏ها را كنترل كند. براي مثال، در مورد محدوديت‏هايي كه محيط طبيعي براي انسان پديد آورده است، آدمي مي‏تواند با نيروي تعقل، قوانين كلي جهان را كشف و به كمك اين قوانين خود را از جبر محيطي و محدوديت‏هاي طبيعت برهاند.[39] همان‏گونه كه خداوند وعده داده است، نيروهاي طبيعت را به تدريج زير سلطه خويش درآورد.
از ديدگاه اسلام، انسان مي‏تواند با انتخاب ابزار و به‏كارگيري آنها جامعه و تاريخ را مطابق با اراده خويش بسازد، نه آنكه محصول آنها باشد. او در انتخاب اهداف و راه و روش زندگي خويش آزاد است و اگر چنين نبود، موضوع مسئوليت انسان منتفي مي‏شد؛ چرا كه اساساً آزادي و اختيار انسان از يك‌سو و مسئوليت وي از سوي ديگر لازم و ملزوم يك‏ديگرند.[40] ذكر اين نكته نيز لازم است كه آزادي مورد نظر اسلام فقط در چارچوب قوانين الاهي معنا مي‏يابد و از نوع آزادي به معناي آنچه امروزه در ليبراليسم غرب مفهوم مي‏شود، متفاوت است.

4. ويژگي خودآگاهي

انسان ميان انواع آفريدگان، يگانه موجودي است كه ظرفيت و توان خودآگاهي دارد. خودآگاهي عبارت از ادراك كيفيت و سرشت خويش، كيفيت و سرشت جهان و كيفيت و سرشت رابطة خويش با جهان است.[41] اسلام عنايت ويژه‌اي به اين نكته دارد كه انسان خود را بشناسد و موقعيت خويش را در جهان آفرينش تشخيص دهد. اين همه تأكيد در قرآن دربارة انسان براي اين است كه انسان خويشتن را، آنچنان كه هست، بشناسد و مقام و موضع خود را در عالم وجود درك كند. هدف از اين شناخت نيز آن است كه خود را به مقام والايي كه شايسته آن است برساند.[42] )وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ( (حشر: 19)؛ از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا آنها را از خودشان فراموشانيد. آنان همه فاسقانند. رسول‌اكرمˆ نيز مي‏فرمايد: «من عرف نفسه عرف ربه»؛ هر كه خود را بشناسد، خداي خويش را مي‏شناسد.
من عرف زين گفت شاه اوليا*** عارف خود شو كه بشناسي خدا
خود انسان همان چيزي است كه روح الاهي ناميده مي‏شود و با شناخت آن است كه انسان احساس شرافت، كرامت و تعالي مي‏كند؛ به خداي خويش پي‌مي‏برد و مقدسات اجتماعي و اخلاقي برايش معنا و ارزش مي‏يابد.

5. ويژگي هدفمندي انسان

بر اساس ويژگي‏هاي متعدد و متنوعي كه براي انسان متصور است، به نظر نمي‏رسد استعدادهاي او براي رسيدن به كمال مطلوب و نوع ماهيتي كه مي‏تواند به دست آورد، محدود باشد. بستر حركت تكاملي انسان در قرآن صراط‌المستقيم نام يافته، و آن مسيري است كه نه به افراط گرايش دارد، نه به تفريط.[43] در اين بستر، انسان رو به سوي كمال مطلق دارد.«إِلي رَبِّكَ مُنْتَهاها»؛ بنابراين، در منطق اسلام، هدف اصلي زندگي جز خدا چيز ديگري نمي‏تواند باشد. قرآن مي‏فرمايد: )ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ( (ذاريات: 56). يا از زبان حضرت ابراهيم نقل مي‏كند: )إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ( (انعام: 162)؛ نماز و عبادت و زندگي و مرگ من براي پروردگار جهانيان است. البته، لازم به يادآوري است كه در راه رسيدن به اين هدف، اهداف ديگري نيز وجود دارند كه در فرايند زندگي انسان همسان، هم‏عرض و در يك رتبه نيستند. برخي از اين هدف‏ها، هدف‌هاي مقدماتي و زمينه‏ساز نيل به هدف‌هاي بالاتر و برخي ديگر، هدف‌هاي ميانه و حد واسط هدف‌هاي مقدماتي و نهايي هستند. به عبارت ديگر اين سه دسته هدف (هدف مقدماتي، واسطه‏اي و نهايي) در طول يك‏ديگرند. مقصود از هدف و كمال نهايي انسان، نقطه‏اي است كه كمالي فراتر از آن براي انسان متصور نيست و قرآن مجيد از اين نقطه اوج، با واژگان فوز (كاميابي)، فلاح (رستگاري) و سعادت (خوشبختي) ياد كرده است.[44] مصداق اين كمال نهايي قرب به خداوند است[45] كه همه كمالات جسمي و روحي، مقدمه رسيدن به آن، و انسانيت انسان در گرو دست‌يابي به آن است.[46]

د) تعليم و تربيت

«تربيت» در لغت به معناي رشد و نما دادن، زياد كردن و مرغوب يا قيمتي ساختن است.[47] انسان، استعدادهاي گوناگوني دارد كه با تقويت و تربيت هر يك از آنها شخصيتي مي‏يابد و چون در ابتدا و پيش از تربيت، بعد حيواني انسان بالفعل است، بر مقتضاي فطرت و بعد معنوي خود عمل كردن دشوار مي‏نمايد. پس بر خلاف بعد مادي يا حيات طبيعي محض، بعد روحي انسان، به تعليم و تربيت و اراده به فعليت رساندن استعدادهاي خود نياز شديد دارد. فقط اين اراده است كه انسان را متولد مي‏سازد؛ يعني از موقع بروز اين اراده است كه فرد در جايگاه انسان شروع به زندگي مي‏كند. پيش از بروز آن، حيواني است كه استعدادهاي متنوعي دارد.[48] بنابراين، براي به فعليت رساندن بعد معنوي انسان، به شرايط مساعد و مناسب نياز است كه چون اين شرايط فراهم آيد، رشد استعدادها آغاز مي‏شود. در واقع، تربيت از يك ديدگاه، اتخاذ تدابير مقتضي جهت فراهم ساختن شرايط مساعد براي رشد استعدادهاي انساني است. به بيان ديگر، منظور از تربيت انسان، به فعليت رساندن استعدادهاي بالقوه موجود در او است.[49]

هدف تعليم و تربيت

چون براي هر موجودي كمالي است كه هدف خلقت او به تبع آن هدف رسيدن به آن كمال است، هدف تعليم و تربيت، تسهيل سير صعودي و استكمالي انسان به سوي حالت كمالي است كه در خلقتش مقدر شده است.[50] در واقع، هدف نهايي تعليم و تربيت در اسلام، رضاي خدا و تقرب ذات او است.[51]
هدف، اخلاص و نزديك شدن به كانون بي‏منتهاي هستي است كه با فزوني و استكمال در ايمان، علم، اراده، انديشه، خلاقيت و نظم و نسق در زندگي همراه و هماهنگ خواهد بود. اين هدف فقط شعار نيست، بلكه مظاهر و ابعادي دارد كه مي‏توان آنها را به نوعي هدف‌هاي زمينه‏ساز ناميد. اين هدف‌هاي زمينه‏اي را مي‏توان به صورت‏هاي گوناگون طبقه‏بندي كرد.[52] مظاهر و ابعاد تقرب به خداوند را در سه طبقه جاي مي‏دهد كه عبارتند از: خودشناسي و حركت انسان به سوي كمال، خدمت به خلق و برخورد مسئولانه با جهان طبيعت[53] نيز اين هدف‌هاي زمينه‏ساز را در چهار طبقه، يعني تعليم و تربيت فرد درباره مبدأ آفرينش، تعليم و تربيت فرد در مورد خويشتن، تعليم و تربيت فرد كه با جامعه بشري مرتبط است و تعليم و تربيت فرد كه با عالم طبيعت ارتباط دارد، جاي مي‏دهد. در ادامه، با قبول و استناد به طبقه‏بندي پيشين در تشريح هر يك از آنها خواهيم كوشيد.

1. تعليم و تربيت فرد درباره خدا

در اين مقام، تعليم و تربيت بايد در جهت برقراري ارتباط انسان با مبدأ آفرينش برآمده و راه پرستش و بندگي خداوند را كه همان هدف نهايي خلقت هستي و انسان است، هموار سازد. اعطاي آزادي و اختيار از جانب خداوند به انسان، همراه با أخذ تعهدي بوده است كه آدمي را به استفاده از استعدادهاي خود در جهت بندگي و شناخت و انتخاب نزديك‏ترين راه (صراط المستقيم)، رسيدن به او ملزم مي‏سازد. قرآن كريم در اين زمينه مي‏فرمايد:
)وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلِينَ( (اعراف: 172) و هنگامي كه خداي تو از پشت فرزندان آدم ذرية آنها را بر گرفت و آنها را بر خود گواه ساخت كه من پروردگار شما هستم، همه گفتند بلي، ما به خدايي تو گواهي مي‏دهيم كه ديگر در روز قيامت نگوييد ما از اين واقعه غافل بوديم.
اين تعهد فطري كه بنيانش در ساخت وجودي انسان‏ها است، او را وا مي‏دارد تا از وسوسه‏هاي نفساني بپرهيزد و از پيروي شيطان خودداري كند. پس تعهد انسان در برابر خداوند به واسطه استعداد شناخت، آگاهي، آزادي، اراده و هدايتي است كه از جانب خداوند به عمل آمده.
يكي از جلوه‏هاي ارزشمند اين تعهد فطري ايمان است كه در واقع ضرورت تعليم و تربيت نيز در رشد اين صفت ارزشمند معنا مي‏يابد. تعليم و تربيت بايد بر معرفت و ايمان به خداي يكتا و اعتقاد به اسلام و حسن قبول به قرآن مبتني باشد و به عمل بر اساس همان علم و ايمان نيز بينجامد.[54] ايمان آن چيزي است كه، هم قادر است جلو انسان را از منفعت‏پرستي تا حدود فراواني بگيرد و هم براي انسان مطلوب‏ها و خواسته‏هاي ماوراي منافع فردي و مادي را عرضه مي‏دارد، مطلوب مي‏سازد و مي‏آفريند و آن وقت عقل انسان را به سوي همان مطلوب پيش مي‏برد.[55] بنابراين، نظام تعليم و تربيت ارزشمند، نظامي است كه انسان را به سوي ايمان به پروردگارش و عمل صالح سوق دهد و بذر گرايش به خداوند را كه به صورت فطري در نهاد بشر قرار داده شده، شكوفا، و آن را به عمل منتهي سازد. در واقع، از نظر قرآن شرط اصلي وصول انسان به كمالاتي كه بالقوه دارد، ايمان است. با ايمان، علم از صورت ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج مي‏شود و به صورت ابزار مفيد در مي‏آيد.[56]

2. تعليم و تربيت فرد درباره خود

تعليم و تربيت در اين باره بايد بر شناخت و معرفت استعدادهاي گوناگون انساني و ابعاد مختلف جسمي، رواني، قواي مادي و معنوي، نقاط ضعف و قوت انسان مبتني باشد.[57] تهذيب و تربيت بُعد معنوي انسان در گرو آگاهي او است. هر انساني به مقدار آگاهي و معرفتش مي‏تواند رشد يابد و كامل شود. پس مهم‏ترين عامل رشد و تكامل انسان آگاهي او است. انسان متعهد انساني است كه موقعيت خود را در جهان شناخته و در به ثمر رساندن ملكات نفساني خود كوشا باشد.[58] افزون بر اين، از آنجا كه انسان پرتويي از كمال مطلق و نشأت او از خدا است، وظيفه دارد خود را به صفات خداوند متصف كند و هرگز گرد ظلم و بي‏عدالتي و ديگر انحراف‏هاي اخلاقي و اجتماعي نگردد.[59]
چنانچه ملكات نفساني انسان را مورد توجه قرار دهيم، تقوا نيكوترين فضيلت او است. تقوا به معناي حفظ و نگهداري است. وقتي اين كلمه در زمينه اخلاقي و تربيتي به كار مي‏رود، به معناي حفظ خود، تسلط بر خود، اداره خود و قرار دادن اعمال و رفتار خود در مسير منطقي است. پس هدف اين است كه انسان به صورتي تربيت شود تا اداره‏كننده خويشتن باشد. تمايلات يا هواي نفساني خود را تحت كنترل درآورد و از آنچه غير منطقي و غير عقلاني است، خود را دور كرده و آنچه را شايسته انسان بودن او است، انجام دهد. بنابراين، تقوا به معناي عام كلمه، لازمه زندگي هر فردي است كه مي‏خواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل سليم زندگي، و از اصول معيّني در زندگي خود پيروي كند.[60] تقواي ديني و الاهي يعني انسان از اصول و روشي كه دين براي زندگي معيّن ساخته، پيروي كند. بنابراين، اهميت دادن به واجبات نخستين گام در مسير رشد و تعالي انسان است و از سوي ديگر بايد از آنچه دين خطا، گناه و پليدي شناخته، خود را حفظ و صيانت كند؛[61] چرا كه گناه، انسانيت انسان را از بين برده، وجدان اخلاقي را در انسان مي‏كشد و او را به مرحله‏اي مي‏رساند كه قرآن مي‏فرمايد: )أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ( (اعراف: 178).

3. تعليم و تربيت فرد درباره طبيعت

تعليم و تربيت در اين بعد بايد بر شناخت عالم طبيعت و كشف قوانين حاكم بر آن مبتني باشد، بنابراين، بايد روحيه تتبع و تفكر را در آدمي ايجاد و تقويت كند و افراد را به تحقيق، ابداع و ابتكار تشويق و كسب تخصص‏هاي لازم و استفاده از امكاناتي را كه در طبيعت موجود است، در سرلوحه برنامه‏هاي خود قرار دهد.[62] اسلام استفاده از طبيعت را در حد معقول و منطقي نه تنها منع نمي‏كند، بلكه به صراحت توصيه مي‏كند كه از آن بهره گيريد. البته، اسلام هر نوع تخريب، بهره‏كشي، آلودگي، از بين بردن منابع يا هرگونه استفاده انحصارگرايانه غير اخلاقي و غير انساني از طبيعت را غير مجاز دانسته و به ايجاد آبادي در زمين توصيه فرموده است.[63]
طبيعت، امكانات و نعمت‏هاي فراواني را در جهت رشد فردي و اجتماعي انسان در اختيار او قرار مي‏دهد. برخورداري از اين امكانات، سبب طرح مسئوليت انسان در برابر طبيعت و جهان آفرينش شده است. تصميم‏هاي نادرست و اقدام‏هاي بي‏اندازه بشري مي‏تواند اختلال‏ها و لطمه‏هاي كم و بيش بزرگي را بر تعادل و سلامت محيط طبيعي وارد آورد. مسلم است كه عكس‏العمل چنين صدمه‏هايي دير يا زود، مستقيم يا غير مستقيم گريبانگير خود او خواهد شد. بنابراين، نظام تعليم و تربيتي بايد در افراد احساس مسئوليت درباره محيط زيست، طبيعت و امكانات موجود در آن را پديد آورد. اما به لحاظ ارزشي همان‏گونه كه مي‏دانيم، قرآن از طبيعت به‏صورت آيه‏اي براي اثبات وجود خدا، آخرت و آفرينش استفاده مي‏فرمايد. قرآن خدا را نه‏تنها در آسمان‏ها بلكه از درون خاك به مؤمنان معرفي مي‏كند و مي‏فرمايد: )قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْ‏آخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ( (عنكبوت: 20)؛ «در زمين سير كنيد تا ببينيد چگونه خداوند آغاز خلقت كرده؛ سپس آخرت پديد مي‏آورد. همانا كه خداوند بر هر چير توانا است». بنابراين، قرآن آثار و امكانات طبيعت را نعمت‏هاي خدادادي براي بهره‏برداري و شكرگزاري انسان‏ها مي‏داند و آنها را وسيله زندگي، نيروگيري در طريق تقوا، توجه به خدا و حركت به سوي سعادت تلقي مي‏كند. پس تعليم و تربيت بايد از اين بعد طبيعت نيز در جهت رشد و پرورش انسان‏ها بهره گيرد.

4. تعليم و تربيت درباره جامعه

در نظام اسلامي كوشش در جهت تشخيص و شناسايي نيازهاي جامعه در همه زمينه‏ها و كسب دانش و آگاهي‏هاي لازم و انجام ديگر مقدمات به منظور رفع اين نيازها، چنان اهميتي دارد كه از آن به صورت تكليف شرعي نام مي‏برد.[64] درباره اين مسأله، تعليم و تربيت بايد بر شناخت و تبيين ارزش‏هاي زندگي گروهي در ابعاد اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي، و نيز بر ايمان قلبي به اين ارزش‏ها مبتني باشد و افراد را در عمل هماهنگ با اين علم و ايمان در جهت تشكيل خانواده و امت اسلامي سوق دهد. در قلمرو روابط فرد با جامعه، گام اول آشنايي با مفاهيم گوناگون زندگي گروهي، مزايا و محدوديت‏هاي زندگي اجتماعي، شناخت گروه‏هاي اجتماعي و ارزش‏ها، معيارها و قوانين حاكم بر آنها از ديدگاه اسلام و كشف، درك و دريافت اصول تشكيل و تداوم و اعتلاي جوامع بشري نظير تعاون، برابري، برادري، آزادي، استقلال و... خواهد بود.[65]
چنين علم و ايماني بايد فرد را به شركت داوطلبانه و مسئولانه در فعاليت‏هاي مربوط به جوامع كوچك و بزرگ سوق دهد و به رعايت حقوق ديگران وا دارد. در اين مناسبات انساني است كه يكي از عالي‏ترين ويژگي‏هاي آدمي يعني احسان مطرح مي‏شود. احسان، نيكي كردن به ديگران و مراعات مردم است.[66] قرآن مي‏فرمايد: )إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبي وَ يَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(. (نحل: 90) از نظر اسلام، احسان به مردم چنان اهميتي دارد كه افراد تسليم در برابر خداوند، و نيكوكاران را شايسته پاداشي بزرگ مي‏داند:)بَلي مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ(. (بقره: 112)
همچنين تعليم و تربيت بايد سازگاري و مخالفت با جامعه را به فرد بياموزد. در سازگاري، انسان ضمن حفظ ويژگي‏هاي فردي بايد درصدد تفاهم و وحدت با ديگران برآيد. سازگاري در جامعه به معناي مطلق تسليم در برابر جمع يا تأييد وضع موجود نيست، بلكه فرد ضمن اينكه با ديگران مي‏زيَد، استقلال و هويت فردي خود را نيز حفظ مي‏كند و آزاد است تا هدف و خط مشي زندگي خود را بر اساس تجربيات و امكانات موجود برگزيند.
مخالفت فرد با جامعه نيز جنبه ديگر تعليم و تربيت است. اختلاف نظر امري طبيعي است. افراد از لحاظ خصوصيات رواني، تجربيات اجتماعي، امكانات و تخصص با هم تفاوت دارند. تفاوت‏ها اين فرصت را فراهم مي‏آورد تا افراد طبق استعدادهاي خود پرورش يابند و نقش خود را در زندگي جمعي ايفا كنند. البته، تعليم و تربيت بايد تفاوت ميان مخالفت اصولي با منفي‏بافي، عيب‏جويي، حمله و تعرض به ديگران را نيز به افراد بياموزد.[67] شايان ذكر است كه كسب تجربيات مذكور از طريق جامعه‏پذيري يا اجتماعي شدن اوليه و ثانويه ميسر مي‏شود. از آنجا كه جامعه‏پذيري اوليه به‏طور عمده از طريق والدين و روش‌هاي تربيتي دوران كودكي حاصل مي‏شود، در ادامه، به واسطه اهميت اين بخش از آموزش در فرآيند كلي تعليم و تربيت انسان، به بررسي روش‌هاي تربيتي كودك بر اساس سيرة نبي گرامي اسلام خواهيم پرداخت.

سيرة تربيتي پيامبر اعظمˆ در خصوص كودكان

1. مفهوم‏شناسي

1 ـ 1. سيره

براي واژه «سيره» دو معناي متفاوت ولي نزديك به هم ارائه شده است. معناي اول به نوع عمل و چگونگي آن و معناي دوم، به قاعده و سبك آن اشاره دارد. در معناي اول، كليت رفتار و فعاليت‏هاي آدمي مد نظر است. در حالي كه، در معناي دوم، كه اخص از معناي اول است، به روش‏ها و قواعدي اشاره مي‏كند كه حاكم بر سيرة يا رفتار و اعمال به معناي أعم كلمه است.[68] بدين ترتيب، زماني كه از سيرة تربيتي پيامبر اعظمˆ صحبت به ميان مي‏آيد، منظور مجموعه اصول و قواعد و سبك‏هاي تربيتي منتسب به حضرت است. از آنجا كه گفتار آدمي نيز در مقوله رفتار قابل بررسي است، سيرة را مجموعه اقوال و افعال شخصيت بزرگوار نبي‏اكرم اسلامˆ دانسته‏اند كه معادل واژه سنت است و در عرف مورخان نيز چنين بوده است.

2 ـ 1. تربيت

در لغت، واژة «تربيت»، كه از مادة رَبْوَ گرفته شده به معناي رشد و نمو كردن و افزوده شدن و بركشيدن آمده است.[69] به طور كلي، از ديدگاه نگارندگان اين سطور، تربيت امري متناظر بر اهدافي از پيش تعيين شده است و مجموعه فعاليت‏هايي را شامل مي‏شود كه با طرح و برنامه و خط مشي‏هايي معيّن، محتوايي كه مطلوب و متناسب با حال و وضع متربي باشد و آثار مطلوبي بر رفتار، كردار، اخلاق، شناخت و نگرش وي پديد آورد، از طرف افرادي كه مربي ناميده مي‏شوند، به صورت رسمي، يا غير رسمي ارائه مي‏شود.
بنا به تعريف پيش‏گفته، آنچه از سيرة تربيتي پيامبر اعظمˆ مستفاد مي‏شود، نقش تربيتي عام و خاص حضرت است؛ بدين معنا كه كليه رفتارهاي پيامبر اكرمˆ به دليل الگو بودن براي عموم مردم مسلمان، كاركردي آموزشي و تربيتي داشته، از لحاظ اخلاقي، اجتماعي، سياسي اقتصادي و معيشتي و حتي نظامي الهام‏بخش رفتار عموم مردم بوده است. در اين تعبير، سيرة نبي گرامي حالت يا نقش تربيتي عام داشته است و دارد. اما منظور از جنبه‏هاي خاص تربيتي، آن بخش از سيرة رسول اكرمˆ مورد نظر است كه اختصاصاً براي تربيت و تغيير در رفتار و اخلاق و نگرش افراد در وضعيت ويژه تربيتي تعريف شده است.

3 ـ 1. تربيت كودك

تربيت كودك بر اساس سيرة نبوي عبارت از مجموعه اقوال و افعال نبي‏اكرمˆ است كه خاص تربيت و پرورش كودكان بوده و به تعبيري كه پيش‏تر بيان كرديم، به نقش خاص تربيتي سيرة اشاره دارد. در اين مقام، آنچه از رفتار و نوع برخورد رسول‏اكرمˆ با كودكان ملاحظه و آنچه از گفتار ايشان در اين زمينه ضبط شده است، مجموعاً سيرة تربيتي پيامبر اعظمˆ در خصوص كودكان در نظر گرفته شده است.

2. ميزان‏هاي تربيتي خاص كودكان در سيرة نبوي

فرض مسلم ما اين است كه، آنچه از طرف نبي‏اكرمˆ دربارة انسان به‏طور كلي، و دربارة تربيت وي به‌طور أخص و نيز آنچه به‌طور ويژه در مورد تربيت كودكان بيان شده است، در عالي‏ترين سطح ممكن چه از لحاظ معرفتي و چه از لحاظ هستي‏شناختي يا از لحاظ اخلاقي و زيبايي‏شناسي قرار دارد. بدين لحاظ، اعتقاد داريم كه سيرة حضرت در خصوص تربيت كودكان به دليل جايگاه خطير آن در مجموعه دوره‏هاي تربيتي را بايد با استناد به روش‌هاي تفسيري[70] يا تفهمي[71] به‏طور دقيق بررسي كرد و مضامين تربيتي و ميزان‏هاي خاص پرورش كودك را از آن استخراج و آنها را به شيوه‏اي كه قابل كاربرد عيني در نظام تعليم و تربيت اطفال و كودكان باشد ارائه داد؛ زيرا نگاه حضرت به مسأله تربيت انسان كه اساس فلسفه بعثت همه پيامبران الاهي و در رأس آنها پيامبر اعظمˆ بوده، محدود به زمان و مكان و افرادي خاص از نژاد، قبيله يا طبقه‏اي معيّن نمي‏شده است. پس شايسته است تا با پيشرفت دامنة فهم بشر دربارة هستي و آفرينش انسان، سيرة حضرت در اين خصوص، يعني تربيت كودك، بررسي و بارها ارزيابي، و موازين تربيتي آن، متناسب با زمان‏هاي گوناگون استخراج و تبيين شود. بدين منظور، در اين قسمت كوشيده شده تا به صورت خلاصه و ايجاز، آن‏گونه كه مطلوب نظر محققان و دانشمندان باشد، به بخشي از سيرة آن بزرگوار در خصوص تربيت كودك اشاره كنيم.
أ. ضرورت تربيت فرزند: از قول پيامبر اعظمˆ گفته شده است كه «اگر پدري فرزندش را تربيت كند، بهتر از اين است كه روزي يك و نيم كيلوگرم طعام صدقه بدهد».[72] اگر وضعيت اجتماعي زمان حضرت رسولˆ در مكه و مدينه و نيز وضعيت اقتصادي و معيشتي مسلمانان در آن روزگار را مد نظر قرار دهيم، ارزش يا قدر واقعي ميزان يك و نيم كيلو طعام در هر روز تا حدودي مشخص مي‏شود. نكته‏اي كه از لحاظ اقتصاد آموزش و پرورش در اين روايت استنباط مي‏شود آن است كه، هزينه كردن براي امر آموزش و پرورش كودك ارجح است بر صدقه‏اي كه در راه خدا به مستمندي داده شود. صدقه دادن در اسلام داراي بار ارزشي بالايي، چه از لحاظ فردي و چه از لحاظ اجتماعي است و توصيه‏هاي فراواني چه از ناحيه وحي، در آيات قرآني و چه در كلام معصومان‰ براي مسلمانان و مؤمنان ارائه شده است. اما در مواجهه با هزينه كردن جهت تربيت فرزند، از ديد نبي اكرمˆ، مرتبت پايين‏تري دارد.
ب. تأثير محيط و وراثت بر تربيت فرزند: در رواياتي از پيامبر عظيم‏الشأنˆ آمده است: «دقت كن كه فرزندت را در چه نسل و نژادي قرار مي‏دهي؛ چرا كه رگ و ريشة خانوادگي در فرزند دخالت دارد».[73] در كلامي ديگر نيز مي‏فرمايد: «هر مولودي بر فطرت الاهي از مادر متولد مي‏شود و اين پدر و مادر هستند كه او را يهودي، نصراني و يا مجوسي بار مي‏آورند».[74] دو روايت پيش‏گفته بيانگر جايگاه و اهميت مسأله وراثت و تأثير آن بر منش و خصوصيات كلي كودك و نيز آثار و پيامدهاي محيط خانوادگي بر چگونگي حالات، رفتار و انديشه كودكان است. هر يك از عوامل محيطي يا موروثي مي‏توانند در جايگاه خود آثاري ماندگار و عميق بر مراتب رشد شخصيت و خصوصيات و ويژگي‏هاي كودكان چه از لحاظ فردي و چه از منظر اجتماعي به جاي گذارند. ساليان فراواني از اثبات آثار عوامل محيطي و وراثتي بر خصوصيات و ويژگي‏هاي شخصيتي كودكان به‏وسيله دانشمندان علوم رفتاري و روان‏شناسان تجربي نمي‏گذرد. و اين در حالي است كه، به روشني در نگاه عميق و فرا زماني نبي‏اكرمˆ بدان توجه شده است. بنابراين، ضرورت دارد تا به توصيه‏هايي كه در خصوص همسرگزيني، نحوه معاشرت و تعاملات رفتاري والدين و زمينه‏سازي‏هايي كه براي فرزنددار شدن و ضرورت‏هاي رفتاري پدر در دوران بارداري مادر و آمادگي آنها براي تولد كودك ارائه شده، توجه علمي و عملي به عمل آيد.
ج. آغاز زندگي با نداي حق: يكي از توصيه‏هاي پيامبر عظيم‏الشأنˆ به والدين در لحظات اوليه زندگي كودك اذان گفتن در گوش راست و اقامه گفتن در گوش چپ او است. از آن بزرگوار روايت شده كه در زمان وضع حضرت زهرا(ƒ) به اسماء بنت عميس و ام‏سلمه كه حاضر بودند فرمود: «بر بالين حضرت فاطمه(ƒ) حاضر شويد و وقتي فرزند متولد شد در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه بگوييد؛ زيرا اگر چنين كنيد از شيطان در امان خواهد بود».[75] تأثير روحي ـ رواني و آثار احتمالي اين امر هنوز به‌طور كامل براي ما روشن نشده و گرچه تحقيقات دانشمندان، توانايي‏هاي اوليه كودك در برقراري ارتباط حسي او با مادر در لحظات اوليه تولد را آشكار ساخته است. توصيه‏هاي ديگري نيز در
همين زمينه از سوي نبي گراميˆ، مانند عمل تحنيك يا كام برداشتن از نوزاد، پوشاندن او در لباس سفيد، انتخاب نام نيك براي فرزند، ختنه كردن نوزاد پسر در روز هفتم تولد و صدقه دادن و تراشيدن موي سر او در همين ايام مطرح شده است كه هر كدام از آنها خواص و آثاري دارد كه در سه مقوله بهداشتي، روحي ـ رواني و اجتماعي ـ تربيتي قابل تفحّص و تأمل است.

3. مراتب نياز

غالباً در متون درسي روان‌شناسي به نظريه‏اي كه با عنوان سلسله مراتب نيازها شناخته شده و از طرف يكي از دانشمندان انسان‌گراي امريكايي به نام آبراهام مزلو مطرح شده است برمي‏خوريم. هرچند بر طرح ديدگاه نظري مزلو در كتاب‏هاي درسي مذكور، به منظور آگاهي فراگيران از آن، اشكالي وارد نيست، عدم توجه به معرفت ديني و در نتيجه باز ماندن از محتواي غني آن در هر كدام از حوزه‏هاي معرفتي (اعم از روان‏شناسي، انسان‏شناسي، جامعه‏شناسي، فلسفه و علوم مشابه) به تدوين كتاب‏ها، مقاله‏ها و نوشته‏هايي مي‏انجامد كه ويژگي غرابت آنها از فرهنگ اصيل اسلامي بيشتر از قرابت آنها است.
در سيرة رسول معظم اسلامˆ، چه در گفتار چه در افعال، مواردي ملاحظه مي‏شود كه از توجه عميق آن بزرگوار به اساسي‏ترين نيازهاي كودك از زمان تولد وي حكايت دارد. تأمل در سبك رفتاري پيامبر با كودكان، مبيّن نيازهاي واقعي و طبيعي در كودكان است. براي مثال، و به ايجاز، مواردي از مراتب نيازهاي كودكان را كه بازتابي از سيرة حضرت هستند بيان مي‏كنيم:
1. رشد كرامت و عزت نفس در كودكان؛ 2. محبت به كودكان؛ 3. ايجاد امنيت براي كودكان؛ 4. احترام گذاشتن به كودكان؛ 5. كودكي عمل كردن و بازي با آنان؛ 6. توجه به آزادي كودكان؛ 7. نظارت و مراقبت دائم از آنان؛ 8. صادق بودن با كودكان؛ 9. عيب‏جويي نكردن از كودكان؛ 10. امر و نهي غير واقع نكردن از آنان؛ 11. عدم تبعيض ميان كودكان؛ 12. پرهيز از تنبيه بدني كودكان. مجموعه‏اي كه به اختصار بيان شد، به‏طور كلي مستخرج از رواياتي است كه بيانگر سيرة نبي‏اكرمˆ در خصوص نوع نگاه و طرز رفتار وي با كودكان است.

4. مواد آموزشي

واقعيت اين است كه با استفاده از روش نه‏چندان پيچيده تفهمي (هرمنوتيك) در فهم نخستين آيات وحي مي‏توان به ارزش و جايگاه مفاهيمي چون خواندن، علم، قلم و معرفت پي برد. با نگاهي منطقي به اين قضيه نيز مي‏توان استنباط كرد ديني كه آغازين كلامش با خواندن و علم شروع مي‏شود، بايد براي تعليم و تربيت انسان، به‌طور كلي، و تعليم و تربيت دوران اولية زندگي انسان اهميتي خاص قائل شده باشد. با نظر به سيرة پيامبر اعظمˆ و تحليل گفتار و كلام و رفتار حضرت، آن‏گونه كه با فرزندان خود يا فرزندان اصحاب يا انصار عمل مي‏كرد، اين‌گونه استنباط مي‏شود كه پس از آموزش سواد و خط، مواردي چون تعليم و تربيت اعتقادي، آموزش مهارت‏هاي زندگي، آداب و رسوم اجتماعي، تربيت عبادي، آموزش احكام ديني و حكمت، مهم‏ترين ويژگي‏هاي تربيت نبوي از لحاظ محتوا و مواد آموزشي بوده‏اند.
أ. سواد آموزي: مي‏دانيم نخستين كلام وحي كه بر پيامبراكرمˆ نازل شد، كلمة «بخوان» بود و پاسخي كه حضرت به جبرئيل داد اين بود كه «چه بخوانم، من كه سواد خواندن ندارم». در پاسخ رسول خداˆ به روح‏الامين، نكته‏اي بس مهم براي بشر نهفته و آن اينكه پايه پذيرش هر مسئوليت خطيري در زندگي، داشتن سواد و توانايي‏هاي مربوط به آن است. براي همين منظور هم بود كه پيامبر عظيم‏الشأن اسلام از همان آغاز رسالت خطير خود، به آموزش خواندن و نوشتن براي كودكان سفارش فرمود. «استفاده پيامبر از اسيران (جنگي) براي آموزش كودكان و گماشتتن عبداللّه‏ بن عاص در مسجد مدينه براي آموزش سواد و خط، بيانگر سيرة حضرت در توجه به آموزش و سواد در دوران كودكي است».[76]
ب. آموزش قرآن: آموزش قرآن و حكمت پس از سوادآموزي و آموزش خط مطرح شده است. آن‏طور كه تاريخ تعليم و تربيت در اسلام مشخص مي‏سازد. «در صدر اسلام در مكتب‏خانه‏ها، تعليمات مقدماتي، يعني خواندن و نوشتن و حساب ساده و اندكي شعر و تاريخ و قرآن و حديث به صورت ساده آموزش داده مي‏شد».[77] بدون شك، اساس سيرة تربيتي امامان معصوم‰ برگرفته از سيرة نبوي است. بنابراين، زماني كه امام علي(ع) به فرزند خود امام حسن(ع) مي‏فرمايد: «تعليم و تربيت تو را با آموزش كلام خدا آغاز كردم»،[78] نشان مي‏دهد كه اين مرحله آموزش از لحاظ موضوع و محتوا، پس از سوادآموزي اوليه است كه از سيرة نبي‏اكرمˆ درباره خود حضرت (حضرت علي(ع)) و نيز دربارة اطرافيان و ياران اوليه خويش گرفته مي‏شود.
ج. آموزش آداب و مهارت‏هاي اجتماعي: آموزش آداب و مهارت‏هاي زندگي و سلوك اجتماعي همگام با رشد سني و افزايش ميزان فهم و درك اجتماعي كودكان، به صورت علمي و به هنگام رويارويي با رفتار خاصي از طرف كودكان به آنها ارائه مي‏شده است. احاديث بسياري در اين زمينه از شيوة رفتار و نوع گفتار پيامبرˆ در زمينة چگونگي حركت و نشست و برخاست در حضور والدين، آداب غذا خوردن، مسواك زدن، رعايت نظافت فردي و اجتماعي، احترام به بزرگ‏تر، تكريم مهمان، خوش‌رويي و تبسم در مقابل ديگران، پيش سلام بودن و موارد مشابه ديگر نقل شده است كه ارائة همه آنها در حد اين مقال نيست.
د: آموزش احكام ديني: آموزش احكام دين و تفسير و تأويل آيات قرآن كه با نوعي حكمت‏آموزي نيز همراه بوده، در دوره نوجواني ارائه مي‏شده است. پيامبر عظيم‏الشأنˆ امت خود را درباره آنچه براي فرزندان آخرالزمان اتفاق خواهد افتاد، هشدار مي‏دهد و ضرورت آموزش احكام و واجبات ديني به فرزندان امت را خاطر نشان مي‏سازد. از سيرة امامان معصوم‰ نيز اين‏گونه استنباط مي‏شود كه خطر انحراف نوجوانان و جوانان از مسير دين و تأثيرپذيري آنها از آرا و عقايد خلاف دين و سبقت گرفتن «مرجئه»هاي[79] زمان بر خانواده‏هاي مسلمان در پرورش فكري، ذهني، اخلاقي فرزندان آنها هميشه وجود داشته است و خواهد داشت.
ه‍ . آموزش و تربيت اعتقادي و عبادي: در سيرة نبي‏اكرمˆ آموزش اصول اعتقادي و بنيادي دين حنيف يعني معرفت به حق، اعتقاد به نبوّت و اصل معاد و نيز معرفت به امام و اعتقاد به اصل امامت، با توجه به تناسب موضوع و ميزان درك و توانايي فهم كودكان توصيه شده است. در نظر گرفتن روش‌هاي تربيتي مناسب براي آموزش اصول اعتقادي به كودكان يكي از جلوه‏هاي زيباي تربيت نبوي است. توجه به پديده‏هاي قابل مشاهده عيني در طبيعت به منظور نشان دادن قدرت خداوند و جلوه‏هاي وجودي او براي كودكان از جمله اين موارد است. همچنين در زمينة تربيت عبادي روش‌هاي خاص پيامبراكرمˆ در آماده‏سازي ذهني و فكري كودكان براي برپا داشتن نماز و توجه به دعا و ذكر خداي متعالي و نيز آشناسازي كودكان با ساير فروع و عبادات ديني اهميت بسيار بالايي دارد. روش‌هاي عمل تدريجي در تربيت عبادي همراه با تشويق و ترغيب كودكان به انجام فرايض، چشم‏پوشي و تساهل در اجراي برنامه‏هاي عبادي در سن كودكي، و فراهم آوردن شرايط مطلوب و مورد علاقه كودكان به منظور عادت‏دادن آنها به انجام فرائض ديني از جمله مواردي است كه در سيرة نبي‏اكرمˆ مورد استناد است. امام علي(ع) در خطبه 31 خطاب به فرزندشان امام حسن(ع) مي‏فرمايند: فرزندم هيچ فقري بدتر از جهل و هيچ عدمي بدتر از بي‏عقلي نيست و هيچ چيزي وحشتناك‏تر از خودپسندي نيست و هيچ خويشاوندي بهتر از اخلاق نيكو نيست و هيچ ورعي بهتر از پرهيز از محرمات خدا و هيچ عبادتي مانند تفكر در صنع و خلقت خداوند نيست... لا عبادة كالتفكر في صنعة اللّه‏.[80]

5. روش‌هاي تربيتي

روش‏هاي تربيتي منتسب به پيامبر عظيم‏الشأن اسلامˆ اساساً برداشت‏هايي است كه از كيفيت گفتار و چگونگي و كيفيت رفتار حضرت به دست آمده است. چگونگي بيان مطلب و چگونگي برخورد رفتار مربي با متربي در موقعيت‏هاي گوناگون تربيتي و ميزان اثربخشي آن نوع رفتار و گفتار بر ذهن و روان كودك موضوعي است كه بر كسي پوشيده نيست. در سيرة نبي گراميˆ چه در مقوله گفتار و چه در مقوله رفتار از لحاظ كيفيت و چگونگي آنها، مواردي ملاحظه مي‏شود كه كمتر مربي و معلمي توان انجام آنها در تمام لحظات آموزشي و تربيتي در ميدان عمل را دارد.
تبيين ارتباط مفهومي سيرة تربيتي نبي اكرمˆ و ساير مفاهيم تربيتي مطرح شده در اين مطالعه با مباني هستي‏شناسي و انسان‏شناسي به‏طور كلي، آنچه از سيرة آن بزرگوار درباره روش‌هاي تربيتي كودكان فهميده مي‏شود، آن است كه افزون بر موعظه، به كارگيري اصولي چون ترغيب و ترهيب، ارشاد و راهنمايي، تذكر و عادت دادن كودكان به انجام فرايض و دروني‏سازي ارزش‏ها و آداب و مهارت‏هاي اجتماعي نيز مورد نظر حضرت بوده است و مربيان افزون بر والدين و معلمان و ساير متوليان در تربيت، به استفاده از آنها توصيه شده‏اند.
توصيه‏هاي تربيتي پيامبرعظيم‏الشأن اسلام، ترجمان نگرش و نگاه عميق آن بزرگوار به جهان‏بيني، هستي‏شناسي و انسان‏شناسي اسلامي است. آن‌گاه كه در تربيت آدمي از توجه داشتن به رشد كرامت و عزت نفس، آزادي و عدم تبعيض توصيه مي‏فرمايد، تا آنجا كه به پرهيز از تنبيه و عدم عيب‏جويي از متربي امر مي‏فرمايد، در حقيقت توجه همه انديشه‏وران را به تبيين ارزش، جايگاه و منزلت انسان در نظام آفرينش يا بهتر بگوييم انسان‏شناسي مورد نظر اسلام معطوف مي‏دارد؛ زيرا ويژگي‏هاي انسان از منظر انسان‏شناسي اسلامي، آن‏گونه كه پيش‏تر هم اشاره شد، استكمال عزّت و كرامت، آزادي، عقلانيت و خودآگاهي انسان در مسير تكامل نفساني و روحاني وي مطرح شده است يا زماني‏كه متوليان تربيت را به لباس و وجهه كودكي درآمدن و با كودكان از طريق بازي و ابراز محبت ارتباط برقرار كردن توصيه مي‏فرمايد، در واقع، توجه ما را به روش‌هاي بنيادي جامعه‏پذيري و اصول انتقال معارف اوليه به كودكان جلب مي‏كند. انسان، به نظر ما، بدون تعامل با ديگران، از فيض رشد و كمال باز مي‏ماند. معرفت‏شناسي اسلامي، كسب معارف اوليه از طريق ابزار حسّي را تأييد مي‏كند، و ابزار حسّي انسان در تعامل رفتاري، گفتاري و مشاهده‏اي با ديگران است كه رشد مي‏يابد و زمينه ادراك بهتر و بيشتر را ميسر مي‏سازد. حتي مي‏توان گفت كه انسان در تعامل با نوع خود است كه به معرفت به خويش پي‌مي‏برد و همان‏گونه كه در مبحث جهان‏بيني اسلامي مطرح كرديم، اين نوع معرفت، مقدمه معرفت الاهي است. پس نتيجه مي‏گيريم كه، در تعليم و تربيت اسلامي، از همان لحظات اوليه زندگي كودك، زمينه‏هاي رشد فراگير او را مدنظر قرار مي‏دهد و شرايطي را توصيه مي‏كند كه چنانچه مدبرانه و آگاهانه به آنها پرداخته شود، انسان‏هايي با جهان‏بيني الاهي كه عشق به كمال و شوق وصال به منبع فيوضات خداوند تمام وجودشان را پرمي‏كند، به جامعه بشري عرضه خواهد كرد. اما لازمه تحقق چنين امري، اعتقاد عملي و نظري به چنين انديشه و روشي است. منظور از اعتقاد عملي آن است كه به امكان وجود چنين روش‏ها و شيوه‏هاي تربيتي يقين داشته باشيم و در ساختارمند كردن نظريه مذكور و عينيت بخشيدن به آن اقدام كنيم. تعليم و تربيت اسلامي، چه از لحاظ محتوا و روش و چه از لحاظ اهداف و آرمان، بر مبناي جهان‏بيني، هستي‏شناسي و آن‏گونه انسان‏شناسي استوار شده است كه دامنه معرفت را از خود تا خدا، جهان‏شناختي را از ازل تا معاد و انسان‏شناختي را از سفلا به عليا و مرتبة خليفة الاهي شكل مي‏بخشد. بنابراين، ترسيم اصول كلي كه بر مبناي جهان‏بيني، هستي‏شناسي و انسان‏شناسي در اسلام استخراج شده و راهنماي عمل مربيان تربيتي در مراحل گوناگون تعليم و تربيت آدمي واقع مي‏شود، نخستين گام در اجرايي‏كردن سيرة نبويˆ و بناي نظام تعليم و تربيت اسلامي است.

نتيجه گيري

با توجه به آنچه بيان شد مي‏توان گفت: از ديد اسلام، جهان هستي كه مجموعه‏اي از غيب و شهادت به‏شمار مي‏رود، آفريده خالق يكتا است. جهان هستي واقعيتي متحرك است كه حركت آن هدف‌دار بوده، رو به سوي كمال دارد و آرامش و سكون خود را در جهان آخرت خواهد يافت. در اين ميان، انسان نيز در جايگاه يكي از پديده‏هاي هستي در عين حال كه تابع نظم حاكي بر هستي است، ويژگي‏هاي مختص خود را دارد. از ديد اسلام، انسان موجودي آزاد و مختار است كه مي‏تواند در وضعيت حاكم بر زندگي خود تغيير ايجاد كند و در عين حال، به دليل برخورداري از آزادي، در برابر اعمال و فعاليت‏هاي خود مسئول است. البته، آزادي مورد اعتقاد اسلام آزادي عنان گسيخته نيست، بلكه در چارچوب قوانين و آموزه‏هاي الاهي معنا مي‏يابد. همچنين انسان با بهره‏گيري از ويژگي عقلانيت خود و با آگاهي از خدا، جهان و رابطه خويش با جهان مي‏تواند خود را به مقام والايي كه شايسته آن است برساند. آنچه حركت انسان را به سوي كمال نهايي‏اش كه چيزي جز قرب به خداوند نيست، ميسر مي‏سازد و استعدادهاي بالقوة او را به فعليت مي‏رساند، تعليم و تربيت است. در اين جهت، سيرة تربيتي نبي گرامي اسلامˆ مي‏تواند راه‌گشاي عملي مسئولان نظام آموزشي كشور براي ايجاد وضعي باشد كه در آن انسان‏ها بتوانند نيروهاي بالقوه خود را از همان دوران كودكي رشد داده، به فعليت برسانند.
آنچه در اين مقاله، به اختصار و در عين حال با نقصان، از سيرة نبي اكرمˆ در زمينة تربيت كودكان ارائه شد، فقط بخش كوچكي از مجموعة گستردة افعال و اقوال آن بزرگوار در اين خصوص است. اصل اساسي و مهم در تبيين سيرة نبوي دربارة تربيت كودكان، عملياتي كردن آن در نظام تعليم و تربيت كشور است. انجام اين مهم بدون فراهم‏سازي بستري مناسب و در خور، ميسر نخواهد بود. براي اين كار لازم است تا در مرحله اول، برنامه‏هاي آموزشي و محتواي كتب درسي نظام تربيت معلم كشور اصلاح شود تا معلماني تربيت شوند كه با سيرة تربيتي نبوي آشنا شده، شرايط علمي و عملي براي اجراي روش‌هاي تربيتي حضرت را بيابند.
در مرحله بعد، اصلاح محتواي كتاب‏هاي درسي در همه مقاطع تحصيلي ضرورت مي‏يابد. به گونه‏اي كه محتواي آنها با روش‌هاي تربيتي معلمان دوره ديده همخواني داشته، در تناسب كامل با آن باشد. در مرحله سوم، روش‌هاي ارزشيابي تحصيلي نيز بايد دگرگون شوند و نگاه مربيان معطوف به نمره‏هاي اكتسابي دانش‏آموزان در آزمون‏هاي تكويني و تكميلي نشود، بلكه تأكيد آنها بيشتر بر ميزان دروني‏سازي، ارزشگذاري و عملي كردن جوانب گوناگون سيرة نبوي در رفتار، گفتار و انديشه دانش‏آموزان شود.
نظام تعليم و تربيت اسلامي، نظام جامعي است كه به پرورش همه استعدادهاي انسان به طور هماهنگ تأكيد دارد. در اين نظام، افزون بر توجه به رابطه دينداري انسان با مبدأ آفرينش و تأكيد بر مسائل مذهبي و ديني، به پرورش انسان‏ها در جهت شناخت خود، عالم طبيعت و جامعه نيز اهميت داده مي‏شود. در واقع از نظر اسلام، انساني به معناي واقعي تكامل يافته است كه در تمام اين جنبه‏ها رشد يافته باشد. بنابراين، هرگونه قصوري در هر كدام از اهداف تعليم و تربيت اسلامي به معناي انحراف از آموزه‏هاي تربيتي اسلام تلقي مي‏شود.

پی نوشت ها:

* دانشيار دانشگاه شيراز. دريافت: 20/7/87 ـ پذيرش: 30/10/87.
** استاديار دانشگاه شيراز.
[10]. محمود رجبي، انسان‌شناسي، سلسلة دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي، ص 13 ـ 34 و 203 ـ 204.
[11]. همان.
[12] Ontology
[13] Anthropology
[14] Axiology
[15] Aesthetic
[16]. نهج البلاغه، خطبه 1.
[17]. عبدالله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص 181 ـ 182.
[18]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 - 218.
[19]. همان.
[20]. ر.ك: محمدتقي جعفري، مولوي و جهان‌بيني‌ها.
[21]. همان، ص 16 ـ 17
[22]. زهرا رهنورد، موضع‌گيري طبقات اجتماعي، ص 12.
[23]. مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 63 ـ 129.
[24]. همان، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[25]. عبدالله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، ص ‌‌‌181 ـ 182.
[26]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[27]. عبدالله جوادي آملي، ده مقاله پيرامون مبداء و معاد، ص 181 ـ 182.
[28]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[29]. محمدتقي جعفري، فلسفه و هدف زندگي، ص 128 ـ 134.
[30]. بندگي خداوند گوهر تابناكي است كه هر كس در فروغ آن رهروي كند، سرمنزلش حريم كبريايي ربوبي است.
[31]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[32]. حسين مظاهري، جهاد با نفس، ج 1، ص 39.
[33]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 4 ـ 28.
[34]. محمدتقي جعفري، شناخت انسان در تصعيد حيات تكامل، ص 86 ـ 189.
[35]. سيدعلي‌اكبر حسيني، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209.
[36]. علي شريعتمداري، تعليم و تربيت اسلامي، ص 23 ـ 82.
[37]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[38]. عبدالكريم سروش، حكمت و معيشت، ص 80.
[39]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[40]. ولي‌الله موسوي، سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138.
[41]. علي شريعتي، انسان بي‌خود، ص 131.
[42]. مرتضي مطهري، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[43]. ولي الله موسوي، سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138.
[44]. محمود رجبي، انسان‌شناسي، سلسله دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي، ص 13 ـ 34 و 203 ـ 204.
[45]. سيدعلي‌اكبر حسيني، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209.
[46]. محمود رجبي، انسان‌شناسي، سلسله دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي، ص 13 ـ 34 و 203 ـ 204.
[47]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[48]. محمدتقي جعفري، شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي، ص 86 ـ 189.
[49]. ولي الله موسوي، سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138.
[50]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[51]. ولي‌الله موسوي، سيماي انسان آرماني، ص 115 ـ 138.
[52]. سيدعلي‌اكبر حسني، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209.
[53]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[54]. همان.
[55]. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 324.
[56]. همان، مقدمه‌اي بر جهان‌بيني اسلامي، ص 72 ـ 218.
[57]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[58]. عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 2، ص 513.
[59]. سيدعلي‌اكبر حسيني، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209.
[60]. علي شريعتمداري، تعليم و تربيت اسلامي، ص 23 ـ 82.
[61]. همان.
[62]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[63]. سيدعلي‌اكبر حسيني، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، ص 33 و 201 ـ 209.
[64]. همان.
[65]. غلام‌حسين شكوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص 2 ـ 48.
[66]. عبدالعلي بازرگان، متدلوژي تدبر در قرآن، ص 156 ـ 157.
[67]. علي شريعتمداري، تعليم و تربيت اسلامي، ص 23 ـ 82.
[68]. مرتضي مطهري، تعليم و تربيت در اسلام، ص 324.
[69]. ر.ك: دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، فلسفه تعليم و تربيت، ج 1، ص 24 ـ 22.
[70]. Interpretive
[71]. Hermeneutic
[72]. محمدبن الحسن حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 5، ص 195.
[73]. الشيخ الطبرسي، مكارم الاخلاق، ص 197.
[74]. محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 7، ص 40.
[75]. ابوالحسن ابن عيسي الاربلي، كشف الغمة، ج 2، ص 148.
[76]. ر.ك: علي حسين‌زاده، سيرة تربيتي پيامبر و اهل‌بيت‰، ج 1.
[77]. همان.
[78]. نهج‌البلاغه، ن 31.
[79]. مرجئه: گروهي بودند كه در زمان حضرت علي(ع) در مقابل خوارج و شيعيان پديد آمدند و اعتقاداتي بدعت‏گونه داشتند (ر.ك: سيدعلي حسيني‏زاده، سيره تربيتي پيامبرˆ و اهل‏بيت‰، ج 1).
[80]. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، باب 1، ح، 13، ص 81.

منابع

ـ الاربلي، ابوالحسن بن علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الائمة، قم، كتابفروشي الاسلاميه، 1364.
ـ بازرگان، عبدالعلي، متدلوژي تدبر در قرآن، تهران، شركت سهامي انتشار، 1374.
ـ جعفري، محمدتقي، شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي، تهران، امير كبير، 1362.
ـ ــــــــــــــــ ، فلسفه و هدف زندگي، تهران، صدرا، بي‏تا.
ـ ــــــــــــــــ ، مولوي و جهان‏بيني‏ها، تهران، موسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري، 1386.
ـ جوادي آملي، عبداللّه‏، ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد، تهران، الزهرا(ƒ)، 1363.
ـ ــــــــــــــــ ، تفسير موضوعي قرآن مجيد، تهران، رجاء، 1364.
ـ حرّ عاملي، محمد بن الحسين، وسائل الشيعه، ج 5، ص 195، بي‌تا.
ـ حسيني، سيدعلي‏اكبر، مباحثي چند پيرامون مباني تعليم و تربيت اسلامي، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، چ پنجم، 1373.
ـ حسيني‏زاده، سيدعلي، سيرة تربيتي پيامبرˆ و اهل‏بيت‰، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380.
ـ دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، فلسفه تعليم و تربيت، تهران، سمت، 1372.
ـ رجبي، محمود، انسان‏شناسي، سلسله دروس انديشه‏هاي بنيادين اسلامي، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1380.
ـ رهنورد، زهرا، موضع‏گيري طبقات اجتماعي، تهران، نشر فرهنگ اسلامي، 1357.
ـ سروش، عبدالكريم، حكمت و معيشت، تهران صراط، 1373.
ـ شريعتمداري، علي، تعليم و تربيت اسلامي، تهران، اميركبير، 1369.
ـ شريعتي، علي، انسان بي خود، تهران، قلم، 1361.
ـ شكوهي، غلامحسين، تعليم و تربيت و مراحل آن، مشهد، آستان قدس رضوي، 1374.
ـ كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتاب الاسلاميه، چ دوم، 1413.
ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفا، چ سوم، 1403 ق.
ـ ــــــــــــــــ ، بحارالانوار، (نرم افزار نور).
ـ مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، چ سيزدهم، 1367.
ـ ــــــــــــــــ ، تكامل اجتماعي انسان به ضميمه هدف زندگي، تهران، صدرا، 1363.
ـ ــــــــــــــــ ، سيري در سيرة نبوي، تهران صدرا، بي‌تا.
ـ ــــــــــــــــ ، عدل الهي، تهران صدرا، بي‌تا.
ـ ــــــــــــــــ ، مقدمه‏اي بر جهان‏بيني اسلامي، تهران صدرا، بي‌تا.
ـ مظاهري، حسين، جهاد با نفس، قم، انجمن اسلامي، معلمان، 1363.
ـ موسوي، ولي‏اللّه‏، سيماي انسان آرماني، گيلان، جهاد دانشگاهي دانشگاه، 1373.
ـ الشيخ الطبرسي، مكارم الاخلاق، قم، منشورات شريف رضي، چ ششم، 1393 ق.

مقالات مشابه

تحليل معناشناسي حوزه معنايي تعليم در قرآن عامليت خدا در فرآيند تعليم

نام نشریهذهن

نام نویسندهمحمد رکعی, شعبان نصرتی, محمدرنجبر حسینی

اصول و شیوه های تربیت انسان در سوره مبارکه انعام

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهشهرزاد شاوردی, رقیه کشاورز

رابطه تعلیم و تربیت از منظر قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدحسین هاشمی

نقش پیشگیرانه عدل الهی و بشری از وقوع جرم از منظر قرآن کریم

نام نشریهدادرسی

نام نویسندهجعفر رشادتی, زیبا زعفری